- خبرنگار اجتماعی - http://socialreporter.ir -

حافظ ۶۰ سال گنجینه طنز ایران

گفت و گو : علی البرزی

در بین صحبت هایش پس از هر پاسخ ، یک جمله طنز و یا ماجرای خنده داری را برایمان روایت می کند. ” محمد رضا تهرانی” ۸۳ ساله سال ها است که با طنر و ادبیات روزنامه نگاری طنز آشنایی دارد و به نوعی با نشریات این حوزه زندگی کرده است .

این پیشکسوت حوزه مطبوعات آرشیو غنی و مجموعه کاملی از مجلات طنز منتشر شده در ایران را از سال ۱۳۳۰ جمع آوری کرده است، آرشیوی که با استقبال کارشناسان سازمان اسناد و کتابخانه ملی مواجه شد و این روزها با نام خودش در آرشیو این کتابخانه در دسترس علاقه مندان به این حوزه است. وی سال ها است در یک منزل حیاط دار قدیمی و البته با صفا در حوالی میدان امام حسین(ع) تهران ساکن است و یکی از اتاق های منزلش را به آرشیو و صحافی مجلات طنز اختصاص داده است.
تهرانی دستی هم بر قلم دارد و برای مجلاتی مانند گل آقا و خورجین در سال های گذشته متون طنز نوشته است، البته ناگفته نماند که وی یک قرآن جامع و کامل با خط دست نویس هم نوشته است که در گنجینه ارزشمند این پیشکوست حوزه مطبوعات وجود دارد.
یکی از ویژگی های مهم مجموعه تهرانی، وجود نمونه‌های منحصربه ‌فرد نشریات و آثار مکتوب طنز در بین سال‌های ١٣٣٢-١٣٢٠ و ١٣۵٩-١٣۵٧ است، بسیاری از نمونه‌های نایاب شب‌ نامه، گاهنامه و جزوات طنز که به هر دلیل در کتابخانه‌های مرجع هرگز آرشیو نشده اند، در مجموعه تهرانی به چشم می خورد. گپ و گفت ما با این پیشکوست حوزه مجموعه داری مطبوعات هم اینک پیش روی شماست.

**********

*آقای تهرانی! کار جمع آوری مجلات و نشریات طنز را از چه سالی و چگونه آغاز کردید؟
من متولد ۱۳۱۵ در تهران هستم و از سال ۱۳۳۰ کار جمع آوری این مجلات را آغاز کردم، در آن سال پدرم یک شب دو نسخه از ماهنامه طنز توفیق برایم خریداری کرد. برای اولین بار از دو تا کاریکاتور این مجله خوشم آمد و در حقیقت سنگ زیر بنای علاقه من به طنز و جمع آوری مجلات طنز از این زمان آغاز شد.

*در آن زمان ساکن کدام شهر بودید؟
به جز ۷ سالی که ساری بودم، مابقی در تهران ساکن بودیم.

*کار جمع آوری را چگونه انجام شد؟
من هرمجله ای که در تهران با موضوع طنز در مقاطع گوناگون منتشر می شد را خریداری می کردم و اگر از شهرستان ها و شهرهای دیگر هم اطلاع پیدا می کردم که برای مثال مجله ای در آنجا منتشر می شود، بلافاصله یا حضوری و یا به صورت پستی خریداری می کردم.
برای مثال یک مجله ای در تبریز به نام «جوالدوزر» منتشر می شد که به دلیل اینکه در آن زمان اشتراک نداشت، هر۴ ماه یکبار به تبریز می رفتم و این مجله را خریداری می کردم. در اردبیل هم یک مجله ای به نام «مطبخ» منتشر شد که هر ۴ یا ۵ ماه یکبار می رفتم و می گرفتم.

محمد رضا تهرانی [1]

*یعنی بیشتر عمر شما در سفر به عشق مجلات طنز گذشته است؟
بله درسته! اشتراکی وجود نداشت و مجبور بودم که به شهرهای گوناگون برای تهیه مجلات سفر کنم برای مثال در مشهد هم مجله طنری منتشر شد به نام «بچه مشهد» ، در اصفهان هم مجله ای به نام«اصفهان نیمروز» منتشر می شد که این روزها هم به صورت روزنامه انتشارش ادامه دارد. آخرین شماره مجله توفیق که از سال ۱۳۰۲ منتشر شد ، برای سال ۱۳۵۰ بود. من ۱۴ شماره از این نشریه طنز را داشت و تلاش کردم که شماره هایی که در آرشیو نداشتم از قدیم و جدید را تهیه کنم.

*در آن زمان که به طور طبیعی امکانات ارتباطی مانند سایت های اینترنتی نشریات و شبکه های اجتماعی وجود نداشت، چگونه از انتشار مجلات اطلاع پیدا می کردید؟
در آن زمان تلفن وجود داشت و برای خودم یک آرشیوی از تلفن مجلات تهیه کردم و هر ماه با تماس با دفتر نشریات از انتشار آنها اطلاع پیدا می کردم. در سال های گذشته هم در نمایشگاه مطبوعات به غرفه های استانی سری می زدم و با نشریات جدید و نویسندگان آن ها آشنا می شدم.

*در مجموع چه تعداد مجله، ماهنامه و نشریات طنز جمع آوری کردید؟
من بیش از ۶۰ سال نسبت به جمع آوری نشریات فکاهی و طنز اقدام کردم که یک اتاق کامل پر و ۳ هزار و ۲۰۰ جلد نشریه آرشیو شد.

* به طور متوسط ماهانه برای خرید مجله چقدر هزینه پرداخت می کردید؟
نشریه توفیق را آن زمان که ۲۴ صفحه هم بود من ۵ زار می خریدم، قیمت مجلات دیگر هم در آن دوران مناسب بود.

*شغل اصلی شما چه بود؟
من بازنسشته ارتش هستم، سال ۱۳۳۳ در بخش فنی ستاد مشترک ارتش مشغول فعالیت شدم و سال ۱۳۵۸ بازنشسته شدم.

*در این سال ها که سرگرم آرشیو نشریات طنز بودید، خانواده و به ویژه همسرتان مخالفتی با این کار نداشتند؟
از قضا هسرم در یک مقطع زمانی با این کار من مخالف بود و همیشه به پر شدن یکی از اتاق های منزل با نشریات اعتراض داشت، من برای مدتی با ترفند های گوناگون نشریات را آن هم در زمانی که همسرم متوجه نبود به آرشیو اضافه می کردم. یادمه یکبار همسرم با مشاهده آرشیو نشریات در اتاق منزل به من گفت: «محمد رضا این نشریات چرا زیاد می شود و انگار زاد و ولد دارند!» در پاسخش گفتم که همان نشریات قدیم و من پس از مطالعه در قفسه ها جابه جامی کنم و چیزی اضافه نمی شود! خلاصه اینکه با روش ها و ترفند های گوناگون این نشریات را سال ها در خانه آرشیو کردم.

*از خدا چند فرزند گرفته اید؟
من ۳ فرزند دارم که آنها هم علاقه ای به مطالب طنز دارند.

*شیوه آرشیو به چه صورتی بود؟
من مجلات را درسال های گوناگون جمع آوری و خودم صحافی و به صورت زرکوب نام آنها را درج می کردم و به این صورت آرشیو کاملی جمع آوری شد. محل آرشیو هم یکی از اتاق های منزل شخصی بود که در سال های گذشته دیگر از نشریات پر شده بود.

*چقدر وقت برای مطالعه این نشریات اختصاص می دادید؟
به طور تقریبی از اول تا آخر همه مجلات را مطالعه می کردم و نتیجه مطالعه این سال ها در مجموع ۴ کتاب قطور دست نوشته از بهترین و گلچین مطالبی است که در این مجلات مطالعه کردم، هر مطلبی که جالب تر بود را از نگاه خودم از مجلات در یک مجموعه دست نویس جمع آوری کردم که جلد پنجم این مجموعه دست نوشته ها هم در حال تکمیل است. روزی یکساعت هم برای جمع آوری و آرشیو وقت می گذاشتم.

*قصد انتشار این ۵ کتاب را دارید؟
بله ، انشاالله در آینده این کار را خواهم کرد، البته بخش هایی از طنزهای قدیمی قابل انتشار نیست و باید اصلاحاتی روی برخی مطالب انجام شود.

*آقای تهرانی! خودتان هم دستی بر قلم دارید؟
بله! از سال ۱۳۴۰ ، یعنی ۱۰ سال پس از آغاز آرشیو مجلات خودم هم شروع به نگارش مطالب کردم. در آن زمان در مجلات گل آقا و خورجین فکاهی می نوشتم. در مجله گل آقا به اسم خودم و در مجله خورجین فکاهی با نام مستعار کار می کردم.

*برای نگارش مطالب حق التحریری هم دریافت کردید؟
آخرین مطلبم چند سال پیش در مجله گل آقا منتشر شد که برای حق التحریر در آن زمان ۱۰ هزار و ۸۰۰ تومان گرفتم.

*سرانجام این آرشیو ارزشمند چه شد؟
در سال ۱۳۹۶ با انتشار یک آگهی در روزنامه اطلاعات وجود این آرشیو را به علاقه مندان اعلام کردم، پس از انتشار آگهی از سازمان ها، دستگاه ها و انتشارات گوناگون با من تماس گرفتند و هر کدام یک پیشنهادی را ارائه کردند، پیشنهادهای گوناگون مالی از ۲۰ میلیون گرفته تا ۳۰ و ۴۰ میلیون اعلام شد.

*نشریات را فروختید؟
نه! با خودم کمی تامل کردم و دیدم که اگر این نشریات که آرشیو غنی و کاملی ازنوشته های طنز این کشور در سال های دور است را به یکی از انتشاراتی ها بفروشم، چندی بعد باید شاهد فروش متفرقه این نشریات ارزشمند در حوالی خیابان انقلاب باشم. به همین دلیل برای فروش دست نگه داشتم و چند راهکار دیگر را امتحان کردم، برای مثال اول ایده اهدای این مجلات به آستان قدس یا کتابخانه مجلس و یا کتابخانه ملک در ذهنم مطرح شد. اما سرانجام با یک تماس با کتابخانه ملی و استقبال اهالی فرهنگ و هنر در این کتابخانه تمامی این نشریات را برای کتابخانه ملی بردم. جایی که برای سال های طولانی این آثار و آرشیو نگهداری شود و برای علاقه مندان و مردم باقی بماند.

*یعنی کتابخانه ملی خواستار تمامی نشریات طنر آرشیوی توسط شما شد؟
بله ! یکی از دلایل هم این بود که کتابخانه ملی از سال ۱۳۱۶ تاسیس شد و به طور طبیعی آرشیو مجلات هم از همان سال در این کتابخانه وجود دارد، اما آرشیو مجلات طنز من از سال ۱۳۰۲ مانند نشریات توفیق و چند نشریه دیگر جمع آوری شده بود. به همین دلیل کتابخانه ملی استقبال کرد و ما در پروسه تحویل این کتاب ها به آرشیو این کتابخانه ها قرار گرفتیم. پس از یکسال در سال ۱۳۹۷ نتیجه ارزیابی نشریات توسط کتابخانه ملی اعلام شد و به نام من به عنوان اهدا کننده کتاب ها در آرشیو غنی این کتابخانه ثبت شد و در مراسمی با حضور رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی از اینجانب هم تقدیر شد.

*این روزها مشغول چه کاری هستید؟
باز هم دارم مجلات طنز جدید و قدیم را جمع آوری، آرشیو و مطالعه می کنم، من یک قرآن هم خودم به به صورت دست نویس نوشته ام.

*چه جالب! چگونه این کار را انجام دادید؟
این قرآن را در ۶۰۰ صفحه با خودکار مشکلی در ورق های A4 از سال ۸۳ تا ۹۵ به مدت ۱۲ سال به مرور نوشته ام، با خطوط منظم و اعراب گذاری دقیق این کار انجام شده است و این روزها صحافی و قابل استفاده است.این قرآن دست نویس انشاالله یادگار برای خانواده می ماند.

*آقای تهرانی! به غیراز طنز مطبوعات و رسانه های دیگر هم مطالعه می کنید؟
هر روز به صورت قطعی روزنامه های همشهری و اطلاعات و شب های جمعه ایران و جام و جم را برای روزه تعطیل خریداری و مطالعه می کنم.

*و سخن آخر ..
من علاقه زیادی به مطبوعات طنز و تاریخ طنر ایران داشته و دارم و به فرزندانم سفارش کرده ام که یک قطعه شعر از خودم را روی سنگ قبرم بنویسند :
« آنکه در این خاک کپیده منم، طوطی شیرین سخنم ، همواره با جوک ، لطیفه و طنز شاد کردم ملتی در وطنم.»

منبع: ماهنامه مدیریت ارتباطات

Share [2]