» گزینه اعدام امام(ره) روی میز شاه
۱۶ خرداد ۱۳۹۳
برای من و هم نسلی های من که خاطرات کمرنگی از دوران مبارزات انقلابی داریم و ظرایف عقاید و آراء و هچنین سلوک عملی مبارزان و بزرگان آن زمان و مختصات روزها و ماه های شکل گیری انقلاب را با واسطه درک کرده ایم، گپ و گفت با یکی از جوانان مبارز دهه ۴۰ و پیر مبارز امروزی فرصت ارزشمندی است تا هر چه بیشتر با زوایای ناشناخته فکری و عملی مبارزان انقلابی دیروز که از قضا تعدادشان هم کم نیست، آشنا شویم. این آشنایی زمانی شیرین تر می شود که این گپ و گفت با فرزند آیت الله سید حسن قاضی طباطبایی از یاران نزدیک امام در سال ۴۲ باشد….
گفت و گو : علی البرزی
اشاره:
برای من و هم نسلی های من که خاطرات کمرنگی از دوران مبارزات انقلابی داریم و ظرایف عقاید و آراء و هچنین سلوک عملی مبارزان و بزرگان آن زمان و مختصات روزها و ماه های شکل گیری انقلاب را با واسطه درک کرده ایم، گپ و گفت با یکی از جوانان مبارز دهه ۴۰ و پیر مبارز امروزی فرصت ارزشمندی است تا هر چه بیشتر با زوایای ناشناخته فکری و عملی مبارزان انقلابی دیروز که از قضا تعدادشان هم کم نیست، آشنا شویم. این آشنایی زمانی شیرین تر می شود که این گپ و گفت با فرزند آیت الله سید حسن قاضی طباطبایی از یاران نزدیک امام در سال ۴۲ باشد.
بی شک یکی از ویژگی های گریز ناپذیر همه انقلاب های در جهان، هراس مدام انقلابیون و مبارزان از دسیسه ها و توطئه ها علیه فعالیت های انقلابی و مذهبی است، دوران مبارزه سید محمد صادق قاضی طباطبایی و یارانش هم از این قاعده مثتثنی نبوده است، در آن زمان هم این پیر مبارز سه بار بازداشت از زندان قزل قلعه تا کمیته مشترک ضد خرابکاری را در سابقه مبارزات خود ثبت کرده است و بدنش با شکنجههای حسینی و منوچهری در کمیته مشترک ضد خرابکاری آشنایی کامل دارد و روزها و شبهای زیادی را در کنار آیت الله طالقانی به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخته است؛ صحبتهایش یادآورخاطرات روزهای مبارزه است.
جالب اینجاست که این مبارز انقلابی نه تنها در زمان اقامت حضرت امام(ره) در قم همراه ایشان بوده است، بلکه در تمامی وقایع از حمله به مدرسه فیضه قم گرفته تا واقعه میدان ژاله از نزدیک در بطن حوادث حضور داشته است . همین موضوع اشتیاق ما را برای شنیدن ناگفته هایش از آن دوران بیشتر می کند. بیش از دو ساعت با سید محمد صادق قاضی طباطبایی فرزند آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی در یکی از روزهای بهار ۹۳ و در آستانه ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی در دفتر کارش همکلام شدهایم تا از روزهای مبارزه برایمان بگوید. این گپ و گفت هم اینک پیش روی شماست.
************
*حاج آقای قاضی طباطبایی! شما از چه زمانی وارد فعالیت انقلابی شدید؟
من ۲۰ ساله بودم که وارد مبارزه شدم، پدرم ازعلمای قم بود و با بیشترعلما از جمله مرحوم امام و سایر آقایان ارتباط داشتیم، مبارزه ما با اعتراض به لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی آغاز شد و همان سال پس از اعلامیه های فراوانی که منجر به لغو لایحه انجمن ها ایالتی شد.
*در آن زمان در قم ساکن بودید یا تهران؟
من از قم به تهران آمدم در تهران ساکن شدم و به کار پرداختم و در آن زمان مجرد و هنوز تشکیل خانواده نداده بودم. من در بیت یکی از بزرگترین روحانیون ایران یعنی بیت مرحوم قاضی طباطبایی متولد شدم. چند سالی نگذشته بود که پدرم از مشهد به قم آمدند و در کنار امام (ره) و آقای شیخ عبدالکریم حائری بودند، در آن زمان اساتید بزرگی همچون آیت الله سید محمد حجت مؤسس مدرسه حجتیه که بعدها رهبر انقلاب هم در این مدرسه به تحصیل مشغول شدند و آیت الله سید صدرالدین صدر پدر امام موسی صدر و آیت الله سید محمد تقی خوانساری که در موضوع ملی شدن صنعت نفت دخالت داشتند و در این زمینه فتوایی را هم صادر کردند، در آن زمان همگی در قم حضور داشتند. سالها گذشت، زمانی که مشغول به تحصیل و فراگیری علوم دینی و اسلامی بودم مرحوم آیت الله بروجردی به عنوان مرجع مطلق مقلدان در نزد مردم و مراجع به حساب آمدند، در سال ۱۳۴۰ آقای بروجردی به رحمت خدا رفت. آقای بروجردی یک خصوصیت خاص خودشان را داشتند، که مایل به دخالت روحانیت در سیاست نبودند، حتی نسبت به شهادت شهید نواب صفوی دخالتی نداشتند.
پس از فوت آیت الله بروجردی یک خلاء در مرجعیت بهوجود آمد و این موضوع را تمامی مردم و علما متوجه شده بودند، شاه در آن زمان بلافاصله تلگراف تسلیت فوت آیت الله بروجردی را به آقای حکیم در نجف ارسال کرد و هدفش هم از این کار حذف مرجعیت از قم بود. به تدریج و با گذشت روزها و ماهها مرجعیت بر روی تعدادی از علما همچون مرحوم آیت الله گلپایگانی و نجفی مرعشی و امام خمینی (ره) بودند، که مقلدان به این افراد در مسائل گوناگون مراجعه میکردند.
*حاج آقا! در سابقه مبارزات شما چند بار دستگیری توسط ساواک وشهربانی وجود دارد اولین دستگیری شما در چه زمانی بود؟
بازداشت اول من در سال ۴۳ و قبل از تبعید حضرت امام(ره) انجام شد، از یک جلسه درقم خارج میشدم که کامکار رئیس آگاهی شهربانی قم من را بازداشت کرد،در آن روز ما جلسهای را در منزل آقای شریعتمداری برای آزادی و کمک به آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان از زندان تشکیل داده بودیم، در این جلسه سخنگوی جمع حاضر من بودم. زمانی که از این جلسه خارج شدیم کامکار به سراغ من آمد و گفت که به طرف ماشین برو و سوارشو و به دیگر دوستانت کاری نداشته باش، من را به شهربانی قم منتقل کردند و اولین سؤالی که رئیس آگاهی شهربانی از من پرسید مربوط به امام خمینی (ره) و منزل ایشان و دیدارهای ما با امام (ره) بود، درآن زمان رژیم به دنبال کسب اطلاعات گوناگون درباره حضرت امام (ره) بود. پس از گذشت چند روز که در این زندان بودم، من را نزد تیمسار پاکروان رئیس کل ساواک آوردند و در آنجا تیمسار پاکروان از من بازجویی کرد و پرسش های گوناگونی درباره همکاری با گروههای انقلابی از من پرسید و در نهایت با پیگیریهای به عمل آمده آزاد شدم.
*سال ۴۳ چه افرادی با شما در زندان بودند؟
در آن سال در زندان با چهرههای زیادی آشنا شدم، اشخاصی همچون آقایهاشمی رفسنجانی، داریوش فروهر، سرلشکر قرنی، شیخ مهدی دولابی و حجت الاسلام گلسرخی و بسیار افراد دیگر حضور داشتند. یادمه یکبار که در محضر حضرت امام (ره) بودیم، ایشان درباره بازداشت افراد مشهور و چهره های انقلابی فرمودند: آقای طالقانی و آقای بازرگان و امثال این ها باید در زندان باشند اگر این زندانها نباشد کشور نجات پیدا نمی کند.
*من تصویر شما را در بین زندانیان کمیته مشترک ضد خرابکاری آن زمان و موزه عبرت این روزها دیدم شما چه سالی زندانی بودید؟
من در سال ۵۱ در این کمیته زندانی بودم، درسال ۱۳۴۳ پس از اینکه مبارزات مسلحانه در ایران شروع شد، مقامات آمریکایی فشار آوردن که یک کمیته مشترک تاسیس شود چون شهربانی و آگاهی جدا کار می کرند وساواک هم جدا، در نتیجه کمیته مشترک ضد خرابکاری که تاسیس شد. در ابتدا پرویز ثابتی در مسند ریاست این سازمان بود و این موضوع باعث شده بود که تمامی کشفیات در آن زمان در ساواک ضبط و بایگانی شود.
*شما یکی از شاهدان عینی واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ در مدرسه فیضیه هستید، این اتفاق و آن سخنرانی تاریخی حضرت امام (ره) چگونه شکل گرفت؟
زمانی که موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد امام (ره) بر خلاف علمای دیگر انتقادات خود را متوجه دولت کرد، به تدریج لبه تیز حملاتش را متوجه شاه و دربار سلطنت کرد و حتی اعلامیههای مراجع هم متفاوت شد. تا زمانی که واقعه دوم فروردین مطابق با ۲۵ شوال شهادت امامصادق(ع) در مدرسه فیضیه پیش آمد مرحوم حاج احمد انصاری واعظ قمی درحال سخنرانی در مراسمی بودند که بانی آن آیت الله گلپایگانی بود. در این مراسم تعدادی به قصد به هم ریختن مجلس وارد شدند و با صلوات و شعارهای گوناگون برای سلامتی شاه وبه نفع حکومت به دنبال ایجاد بی نظمی درمجلس بودند. مأموران به صورت ناگهانی به سرپرستی سرهنگ مولوی که رئیس ساواک تهران بود به مدرسه حمله کردند و با چوب و چماق به جان مردم و علمای قم افتادند.
در آن زمان شخصی هم به نام سید یونس رودباری را از پشتبام به زمین پرت کردند و مرحوم آیت الله گلپایگانی را هم به درون حجرهای هدایت کردند که من هم به همراهشان به حجره پناه بردم. مدرسه فیضیه پس از این حادثه تعطیل شد، حکومت در نظر داشت که پس از این واقعه در یکی ازسخنرانیها و مراسم هایی که درمنزل حضرت امام(ره) تشکیل میشد به این مکان هم حمله کند. در آن زمان ساواک و نیروهای وابسته رژیم تصمیم گرفته بودند که تعدادی از سربازان گارد با لباس غیر نظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود، به آنجا ریخته و با طلبههای تحریک شده درگیر شوند و کتککاری کنند.
*یعنی این موضوع در حقیقت زمینه ساز واقعه ۱۵ خرداد شد ، درسته؟
بله! درسته، این موضوع درحقیقت زمینهساز واقعه ۱۵خرداد سال ۴۲ شد، امام خمینی (ره) در نشستی با مراجع و علمای قم پیشنهاد کرد در روز عاشورا هر یک ازآنها برای مردم و عزاداران حسینی سخنرانی کرده و از جنایات رژیم پرده بردارند. امام (ره) خود هم به رغم تهدید رژیم، بعد ازظهر عاشورای ۴۲ که مصادف با ۱۳ خرداد آن سال بود برای ایراد سخنرانی به طرف مدرسه فیضیه حرکت کرد و در روز ۱۳ خرداد و ایام محرم، عصر روز عاشورا حضرت امام (ره) در مدرسه فیضیه سخنرانی تاریخی را ایراد فرمودند و دو روز بعد توسط ایادی ساواک دستگیر شدند.
با دستگیری امام (ره) و منتشر شدن خبر آن در سحرگاه ۱۵خرداد ۱۳۴۲، از نخستین ساعات روز ۱۵خرداد، اعتراضات گستردهای در قم، تهران، ورامین، مشهد و شیراز برگزار شد که با شعارهایی بر ضد شاه و در طرفداری از امام(ره) همراه بود. پس از این دستگیری تعداد زیادی از علمای دیگر هم توسط عمال رژیم دستگیر و زندانی و یا تبعید شدند و در حقیقت موج وسیعی از دستگیریها آغاز شد. در شهر قم هم موجی از اعتراضات و تظاهراتهای سراسری شکل گرفته بود و مأموران نظامی که در نقاط مرکزی و حساس شهر قم مستقرشده بودند به روی تظاهر کنندگان آتش گشودند. مردم هم در آن زمان با چوب و سنگ به دفاع از خود برخاستند.
تظاهرات در آن روز و دو روز بعد هم ادامه داشت و هزاران نفر از مردم و روحانیون بزرگ شهید و مجروح شدند، اما فجیع ترین حادثه در ارتباط با این موضوع قتل عام دهقانان کفنپوش ورامینی بود که در پشتیبانی از امام (ره) راهی تهران شده بودند. مأموران نظامی در سر پل باقرآباد با آنها روبه رو شدند و به قتل عام آنها پرداختند.
*در خاطرات نزدیکان شاه آمده است که یکی از گزینه های محمد رضا شاه در زمان اوج گیری فعالیت های انقلابی اعدام حضرت امام (ره) بود، دراین باره اطلاعاتی دارید؟
بله ! درسته تصمیم حکومت و شاه این بود که براساس ماده ۱۷۸ که درباره با برهم زنندگان نظم عمومی مرتبط میشد، امام خمینی(ره) را هم اعدام کنند و شاه با سیدضیاءالدین طباطبایی هم دراین باره مشورتهایی را انجام داده بود اما در نهایت شاه ازعاقبت این کار میترسید، مهاجرت تعدادی از علما به تهران و ترس شاه باعث شد که چندی بعد حضرت امام (ره) را آزاد کردند.
پس از تبعید امام(ره) مرکز ما برای ادامه نهضت مبارزات مسجد هدایت بود، پس ازکشتن منصور توسط فداییان اسلام شدت عمل ما در مبارزات بیشتر شد و چندی بعد با اعدام عوامل ترور منصور این شور و اشتیاق مبارزات در کشور بیشتر از گذشته شد. در آن زمان آیت الله طالقانی از جمله افرادی که همواره بدون هیچ ترس و واهمهای در سخنرانیهای خود از این افراد نام میبرد و حتی به دستور آقای طالقانی مراسمات یادواره برای این افراد برگزار میشد.
*چرا در ابتدای فعالیت مجاهدین خلق تعدادی از بزرگان از این گروه حمایت می کردند؟
بله ! با ادامه تشکیل جلسات در مسجد هدایت و سخنرانی آقای طالقانی و حضور تعداد زیادی از مبارزان در آن زمان باعث شد که این مسجد تحت نظر ساواک و شهربانی قرار بگیرد و به همین دلیل به تدریج مبارزات زیر زمینی و مسلحانه و مخفی شکل بگیرد. مجاهدین خلق هم فعالیتهای زیر زمینی خود را آغاز کردند، البته مجاهدین خلق تلاش زیادی انجام دادند که نظر امام(ره) و شهید مطهری را نسبت به فعالیتهای خود جلب کنند اما حضرت امام (ره) تا حد زیادی مبارزین را از فعالیتهای مسلحانه منع میکردند و بیشتر به بیداری عمومی و آگاهی مردم تأکید داشتند. البته حمایت برخی بزرگان از مجاهدین خلق تا زمانی بود که این گروه تغییر مواضع نداده بود و با تغییر مواضع این جریان تاریخ به نوع دیگری رقم خورد.
*از مسجد هدایت یاد کردید، چرا این مسجد در زمان مبارزه اینقدر با اهمیت بود؟
پاسخ این پرسش شما را با یک خاطره ای ذکر می کنم . مسجد هدایت انتهای کوچه مخبر الدوله کنار سینما و پارک واقع شده بود و آن سینما همیشه فیلم های هندی پخش میکرد و چون سینمای هند درام بود. هر کس از سینما بیرون میآمد گریان بود و هر که از مسجد بیرون میآمد خندان بود. یک روز با علی شریعتی، محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر در مسجد بودیم و زمانی که از مسجد خارج میشدیم خندان بودیم و کسانی که از سینما خارج میشدند گریان بودند.
آقای طالقانی توصیه کردند شعر
بساط کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی این گروهی آن پسندند
را بر سر در مسجد بنویسند و برخی این جمله را میدیدند و راهشان را کج میکردند و به مسجد میآمدند. شهید مطهری میگفت: مسجد هدایت دالان دانشگاه است و از آنجا راحت میشود وارد دانشگاه شد. مرحوم باهنر میگفت مسجد هدایت اولین مرکز هدایت جوانان و روشنفکران است. شریعتی مسجد هدایت را به منارهای در کویر تشبیه کرد. آقای آیتالله مهدوی کنی در خاطرههای گفته بود: «از نوزده سالگی آیتالله طالقانی را میشناختم شب و روز و گاهی اغلب اوقات با هم بودیم اسم مسجد هدایت را باید کانون بیداری گذاشت. این مسجد بود که جوانان تحصیلکرده روح میداد. این روح سهم بزرگی در اصل انقلاب اسلامی داشت.
*یک بار هم به دلیل توزیع نشریه «اتفاق» دستگیر شدید، ماجرای این دستگیری به چه صورتی اتفاق افتاد؟
با یکی از بچههای حزب مؤتلفه به نام حائریزاده یزدی به سمت محل جلسه نیروهای انقلابی میرفتیم که یکباره مأموران رژیم در سه راه امین حضور ما را محاصره کردند، در آن زمان هم تعداد زیادی نشریه «اتفاق» که یک نشریه بسیار تند و علیه رژیم و شخص شاه بود همراه داشتیم. نشریه «اتفاق» یک نشریهای بود که توسط تعدادی از افراد انقلابی متشکل از مردم و روحانیون منتشر میشد و توسط خود مردم هم در سطح شهر توزیع میشد. پس از دستگیری به اداره مرکزی ساواک منتقل شدیم که در این مکان هم سرهنگ مولوی از ما بازجویی کرد، رژیم و ساواک به شدت به دنبال یافتن منبع اصلی نشریه اتفاق و محلهای توزیع آن بود، به همین دلیل ازما بازجویی مفصلی انجام دادند. پس از این ماجرا حائریزاده یزدی را آزاد کردند و من را به دلیل حمل و انتقال نشریه «اتفاق» به دادگاه فرستادند که در دادگاه قرهباغی من را محاکمه و در نهایت شش ماه زندانی برایم برید.
*شما از جمله افرادی بودید که در واقعه ۱۷ شهریور در میدان ژاله سابق حضور داشتید، ریشه اصلی شکل گیری این روز چه بود؟
اتفاق آن روز به چند واقعه قبل از آن مرتبط می شود، یکی از این وقایع نماز عید فطری در تاریخ ۱۵ شهریور ۵۷ بود که در زمین های قیطریه برگزار شد، در آن زمان پس از نماز جمعیت خود جوش تا دانشگاه تهران به رذاه افتاد و در طول مسیر برای اولین بار به صورت مستقیم شعارها علیه شخص شاه مطرح شد که هیچ سابقه ای تا پیش از این در راهپیمایی ها و تجمعات نداشت. این جریان زمینه ساز شکل گیری ۱۷ شهریور شد، یعنی در ان روز مردم با همراهی علما قرار گذاشتند تا روز ۱۷ شهریور راهپیمایی را اینبار در شرق تهران داشته باشند.
از صبح روز ۱۷ شهریور علیرغم اعلام حکومت نظامی ، مردم به تدریج در میدان ژاله جمع شدند، اما هنوز تجمع کامل نشده بود و سخنرانی هم آغاز نشده بود که از جلوی ساختمان اداره برق حمله را آغاز کردند من اول خیابان پیروزی بودم ، زمانی که به مردم شلیک کردند بیشتر مردم وارد خیابان پیروزی شدند و تعدادی هم به سمت خیابان های فرعی دویدند که متاسفانه در اثر شلیک مستقیم گارد نظامی به مردم تعداد زیادی از زنان و مردان انقلابی در آن روز شهید شدند. از آن روز به بعد شعار «می کشم، می کشم هرکه برادرم کشت» هم به شعارهای مردم اضافه شد و روند نهضت جان تازه ای گرفت.
* در روز دیدار همافران با حضرت امام حضور داشتید این واقعه چطور شکل گرفت ؟
البته قبل از این دیدار هم تعدادی از همافران به دیدار امام خمینی (ره) می آمدند، اما دستگاه اطلاعاتی رژیم این موضوع را انکار می کرد، تا اینکه در روز ۱۹ بهمن به صورت نمایان و روشن تعدادی از همافران به دیدارامام آمدند. در روز ۱۹ بهمن تمام کادر با لباس فرم و کارت شناسایی بالای دست گرفتند و آمدند در برابرامام(ره) قرار گرفتند، همان عکس به یاد ماندنی که همه ساله ۱۹ بهمن این دیدار با آقای خامنه ای برگزار می شود یک نگرانی این ها این بود که ما قسم خوردیم شما به عنوان مرجع تقلید فتوا بدید که امام هم فرمودند که وفاداری به شاه قسمش باطل است که پس از آن ۲۰ و۲۱ بهمن که نیروی هوایی اولین نیروی است که ایستاد و بقیه نیروها برای سرکوب آمدند که مردم در حمایت آنها برخواستند تا انقلاب پیروز شد.
* و در پایان خاطراتی شیرین شما از دوران مبارزه
یادمه یک مسابقه فوتبالی بود بین ایران واسراییل در ورزشگاه امجدیه(شیرودی فعلی) که من و آقای رجایی آنجا بودیم، البته بیرون بودیم و قصد ما این بود که پس از مسابقه فوتبال در شهر تظاهرات راه بیندازیم که همین طورهم شد مسابقه به شب کشید ما هم به گروهای متعدد تقسیم شدیم ،شعارهایی سر دادیم علیه شاه ، آمریکا واسراییل. البته اسم شاه را نمی آوردیم و در اوایل مبارزه غیر مستقیم شاه و تخت و تاجش را شعرا می دادیم. برای مثال در یکی از مسابقه ای بین تیم ما می گفتیم« تاجو چکارش کنیم سوراخ سوراخش کنیم». یک خاطره ای هم از حضرت امام(ره) نقل می کنم: امام خمینی (ره) علاقه بسیاری به زیارت حضرت عبدالعظیم داشت و به همین دلیل این موضوع را در قالب یک بیت از اشعارش آورده بود، امام مکرر این بیت شعر را میخواند:
چه خوش بود برآید به یک کرشمه دو کار
زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار
/ انتهای پیام
منبع: ماهنامه ۴۲